This blog is about books, eBooks , my memories .

Tuesday, September 30, 2014

​ The disappointed doctor



سلام

__________________________
یادآوری
 
Mr. Jones received a bill from a big shop.
آقای جونز صورتحسابی از یک فروشگاه بزرگ دریافت کرد
He believed that there was a mistake in it,
او اعتقاد داشت که اشتباهی در آن وجود دارد
so he called the shop , and asked to speak to the Account Department.
بنابراین او به فروشگاه زنگ زد و خواست با واحد حسابدارای صحبت کند
The telephone operator asked,' Would you like to speak to Mr. Hankinson?"
تلفنچی پرسید : مایلید با آقای هنکینسون صحبت کنید؟
Mr. Jones knew no one in the Account Department , so replied,' It's doesn't matter who I speak to,'
آقای جونز کسی را در واحد حسابداری نمی شناخت ، بنابراین جواب داد : " مهم نیست با کی صحبت کنم ."
The operator said,' I'm sorry, Mr. Henkinson isn't in today.'
اپراتور گفت : متأسفم ، آقای هنکینسون امروز نیست
________________________
​تمرین ​دیروز

دیک و مادربزرگش با همدیگر بسیار صحبت می کردند
Dick and his grandmother talked to reach other a lot
دیک تازگی خیلی درباره ی خانواده اش می دانست
Dick already knew a lot about his family
مادربزرگش درباره ی آن خیلی بهش گفت
His grandmother told him a lot about it
والدین دیک در کشور یکسانی متولد شدند
Dick's parents had been born in the same country
دیک در کشور دیگری به دنیا آمد
Dick had been born in a different country
دیک والدینش را در آلمان ملاقات کرد
Dick had met his parents in Germany

______________________________________________


A night to remember

شب به ياد ماندني

 It's important to look your best,
but in matters of the heart it's
personality that counts.

البته مهم است که ظاهر آراسته اي داشته باشي
اما وقتي پاي دل به ميان مي آيد
شخصيت مهم تر است

from " The joy of Shaun"


_____________________________________________________


​​
The disappointed doctor

When Dave Perkins was young , he played a lot of games, and he was thin and strong, but when he was forty-five, he began to get fat and slow. He was not able to breathe as well as before, and when he walked rather fast, his heart beat painfully .

He did not do anything about this for a long time, but finally he became anxious and went to see a doctor , and the doctor sent him to hospital. Another young doctor examined him there and said, ' I don't want to mislead you, Mr. Perkins. You're very ill, and I believe that you are unlikely to live much longer. Would you like me to arrange for anybody to come and see you before you die?

Dave thought for a few seconds and then he answered,' I'd like another doctor to come and see me.'


دکتر نومید

هنگامیکه دیو پرکینز جوان بود، بازیهای زیادی انجام می داد و لاغر و قوی بود ، اما وقتی چهل و پنج ساله بود ، کم کم چاق و کند شد . او نمی توانست به خوبی قبل نفس بکشد و زمانی هم که نسبتاً تند گام برمی داشت ، قلبش به طور دردناکی می تپید

برای مدتی طولانی درباره اش کاری نکرد ، اما سرانجام نگران شد و پیش دکتر رفت و پزشک او را به بیمارستان فرستاد .در آنجا پزشک جوان دیگری او را معاینه کرد و گفت : « آقای پرکینسون ، دوست ندارم فریبتان بدهم ، شما خیلی مریضید و من فکر می کنم بعید است که مدت زیادی زنده بمانید ، می خواهید ترتیبش رو بدم کسی بیاد و قبل از مرگتون شما رو ببیند ؟

دیو چند ثانیه فکر کرد و سپس جواب داد :« دوست دارم دکتر دیگری برای دیدنم بیاد


______________________


تمرین

دیو چاق و کند بود تا این که چهل و پنج ساله شد
به محض این که دیومشکل تنفس و پیاده روی داشت پیش دکتر رفت
دیو متأسف بود او بیمار بود
دکتر جوان فکر می کرد دیو می خواهد خیلی زود بمیرد
او می خواست دیو اول دکتر دیگری را ببیند
دیو به دکتر جوان اعتماد نکرد


________________
To be going to

Be going to + to مصدر بدون  
I'm going to buy an awesome book
 من قصد دارم یک کتاب حیرت انگیز بخرم

I / You/ She / He/ It/ We / You/ They going to  buy


برای کارهایی که از قبل تصمیم گرفته ایم( برنامه ریزی کرده ایم)  که آنها را در آینده انجام دهیم ، از to be going to استفاده می کنیم
We are going to take a trip next summer.
قصد داریم تابستان بعد سفری برویم

اگر در لحظه ی صحبت تصمیم بگیریم ، از will استفاده می کنیم

just a moment, I think I'll buy a newspaper.
لحظه ای صبر کن ، می خواهم روزنامه ای بخرم

______________________________________


واژه کلیدی breath است
اسم

heart قلب ، دل ، ورق بازی : دل ، روحیه ، شجاعت ، مرکز
breather رفع خستگی ، استراحت ، هوا خوری ، گردش
 breath نفس ، حیات ، زندگی ، نسیم ، بو ، اثر
beat ضربه ، صدای در زدن ، ضربان قلب، موسیقی : ضرب ، ریتم

_____________________________________________
فعل
to breath نفس کشیدن ، زنده بودن ، زیستن ، زیر لب گفتن ، از خود ساطع کردن
to beat  زدن ، کتک زدن ، کوبیدن ، خوردن به ، بال به هم زدن ، قلب تپیدن
to arrange  مرتب کردن ، چیدن ، ترتیب کاری را دادن ، به توافق رسیدن
to mislead
گمراه کردن ، گول زدن ، منحرف کردن ، از راه به در کردن

_____________________________________________
صفت
misleading گمراه کننده ، گول زننده ، غلط انداز 
unlikely  بعید ، دارای احتمال ضعیف
 beat خسته ، کوفته ، هلاک ، هیپی ، مربوط به هیپی ها
 anxious نگران ، دلواپس ، مشتاق ، علاقه مند

________________________________________

by heart ااز حفظ
 cross my heart به جان خودم قسم
lose ones heart to sb  عاشق کسی شدن
Beat it! بزن به چاک ! فلنگ رو ببند
 beat time موسیقی : گام گرفتن ، ضرب گرفتن
if you can't beat them, join them  اگه زورت به اش نمی رسه ، باش کناربیا
get one's breath back نفس جا آمدن ، نفس تازه کردن
__________________________________________



Health
M.T



M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com