This blog is about books, eBooks , my memories .

Saturday, January 17, 2015

خیز و نقشِ عالم دیگر بنه


شرق و غرب : مبارزه ای جدید


"غربیان را زیرکی، سـاز حیات
شرقیان را عشـق، راز کائنات"

دنیای ما از ناموزونی و عدم توازن عجیب رنج می برد، یک سوی گیتی مظهر فن آوری و نو گرایی ، اکتشاف و اختراع، علم و ثروت، سرعت و زرنگی است و نیمه ی دیگر آن غرق در   عشق ،آرامش، تفکر ، عبادت ، نوعدوستی، خانواده ، ارزش های اخلاقی ، مذهبی و سنت گرایی است.
هر چه شرقی ها آرامند و معنوی ، غربی ها مرموزند و مادی.


" زیرکی از عشق گردد حق شناس
کار عشــق از زیرکی محکم اساس"


شرقِ کهن دید گسترده ای از معنویت داشت و توانست ارتباط خوبی با شهود و الهامات - انرژی مؤنث- برقرار کند و به این حقیقت که روح اساس هستی ست پی ببرد ، این بود که راه دیر را در پیش گرفت و گوشه نشین شد.



شرق در جستجوی خدا، عشق ، عظمت و نور بود و گمان می کرد که دنیای وسوسه انگیز مادی ممکن است حواسش را پرت کند، پس از آن رو گرداند و تمام فکرش را روی آخرت گذشت، اهرام مصر به خوبی بیانگر این موضوع است.
مصری ها از هر طبقه ای که بودند، پیش از مرگ برای سرای دیگر خانه و اسباب زندگی تدارک می دیدند.

به این ترتیب شرقی ها به گوهر هستی دست یافتند، اما از دنیایی که سرای فعلیشان بود غافل شدند. گرچه از درون آرام بودند ، اما جهان پیرامونشان در فقر، جنگ ، قحطی و ناآرامی دست و پا می زد،چرا که نه؟ شرق نیم دیگر سکه را انکار کرده بود.




"در نگاهش آدمی آب و گل است
کاروان زندگی بی منـــــزل است"

غرب اما اهل تجربه و آزمایش بود، او وجود آنچه را نمی دید تکذیب کرد و بر دیدنی ها متمرکز شد. غرب از روح فاصله گرفت و قدرت جسمش را پرورش داد و با عقل و منطق ،زورگویی و پرخاشگری - انرژی مذکر- بر دنیا چیره شد.
ولی غرب هم به کمال مطلوب دست نیافته بود ، او ثروتمند ، پیشرفته و قوی پنجه بود ، اما چون کودکی که راه خانه را گم کرده است ، سرگردان و پریشان بود ، هر لحظه غم غریبی وجودش را چنگ می زد. او چون تشنه ای در صحرا با  سراب خوشی های زود گذر دنیایی خود را سرگرم می کرد شاید که عطش خود را فرونشاند ، اما تشنه تر از قبل می شد و روز به روز بیشتر احساس پوچی و بیهودگی می کرد .

آخر از اصل خود، از خدا، عشق و روشنایی دور افتاده بود.




"عشق چون با زیرکی همبر شود
نقشــــــــــــــبند عــالم دیگر شود "

غرب و شرق ، هیچیک کامل نبودند ، همچنان که زن و مرد به تنهایی. غرب به شرق چشم دوخت و مراقبه و مدیتیشن را به زندگی بی روحش آورد ، شرق هم که شیفته ی زرق و برق دنیای ماشینی شده بود زندگیش را با رنگی نو آراست و در فناوری پیشتاز شد، هر یک از دیگری چیزی وام گرفتند تا زیباتر شوند.


" عالم نو آفریدن کار توست" 

سالهاست که دریافته ایم ،زمین ما به حال و هوایی تازه  نیاز دارد؛ لازم نیست برای رسیدن به نور از پیکرمان جدا شویم و یا برای رسیدن به مشتی دلار چوب حراج به روحمان بزنیم ؛  برای چشیدن طعم سعادت هر دو را نیاز داریم ، پیوند جسم و جان ،ترکیب از زیرکی و عشق ، و اتحاد غرب و شرق را .

این آینده ی جهان است ،چه بخواهیم و چه نخواهیم شرق و غرب مشابه دو قطب آهن ربا جذب یکدیگر شده و به
سوی هم می شتابند، زیرا هریک طعمی دارد که در دیگری نیست و انسان ماجراجو همواره در جستجوی تازه هاست و جوینده ی  آن چه ندارد.
در این میان وظیفه ی ما چیست ؟ شاید بهتر باشد که اشتباهات گذشتگان را تکرار نکنیم ، تسلیم هستی شویم  و با باور هر دو روی سکه، جهانی تازه بسازیم ، دنیایی از جنس روشنایی ؛با تار و پودی از  شرق و غرب .


"خیز و نقشِ عالم دیگر بنه
  عشق را با زیرکی آمیزده"


زندگی در روشنایی : شاکتی گاوین
                                                                                                   M.T
اشعار از اقبال لاهوری






M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com