This blog is about books, eBooks , my memories .

Friday, January 20, 2017

حوادث تأسف‌بار! به ارتفاع ساختمان فکر می‌کنم...




سکوتی به ارتفاع بلندای آسمان تهران


کسی از چشم آیینه به جانم اشک می‌ریزد
خــــدا انگار جای هر دو عالم اشک می‌ریزد

پارمیس جان، سلام
شگفت روزی‌است امروز! وقتی واشنگتن برای برگزاری مراسم تحلیف چهل‌ و پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا آماده می‌شود، تهران سیاهپوش آماده‌ی برگزاری مراسم ترحیم پلاسکوی پنجاه و چهار ساله می‌شود. سکــــوت!
چنان می‌گرید آســان آسمان سرزمیـــن من
که در آرامش و طوفان دمادم اشـک می‌ریزدشگفتا! ساختمان پلاسکو آنقدر آسان طعمه‌ی حریق شد که در مخیله‌ام نمی‌گنجد. آتشی که از اوایل بامداد دیروزــپنج‌شنبه سی دی ـــبر جان پلاسکو افتاد، نقشه‌ی شومی در سر داشت. لامصب، طوری زبانه کشید که قامت رعنای پلاسکو را با خاک یکسان کرد. سکـــوت!
رها کردند دریـــــــــــا را به آب چشـم‌های من
چو دریا می‌شود ابری که نم‌نم اشک می‌ریزدوقتی آتش هنگامه کرد، حیف، ابرهای آسمان تهران بارانی نداشت! خوشبختانه، تـــــهران آتش‌نشانان فداکارش را داشت، مردانی که جانشان را کف دستشان گذاشتند و به دل آتش زدند. آتش دیوانه، افسوس، به آنها هم رحم نکرد؛ پلاسکو آوار شد روی سرشان. چشمان تهران دریا دریا شد وقتی ابرهای دود می‌رفتند بالا بالا. حتی کلاغ‌های پایتخت هم در رثای ارتفاع پست هیاهو کردند. سکـــوت!
به مویی می‌رسد از صبــــر بند جان‌ِ تاکسـتان
شود تا شکل انگوری فراهم اشــــک می‌ریزد
ساعت‌ها گذشته، مأموران آتش‌نشانی، هلال‌احمر و دیگر نیروهای امدادی همه و همه بسیج شده‌اند تا مردان غیور و فداکاری ــــکه به احتمال زیاد اکنون آرام آرمیده‌اندـــ را از زیر خروارهای فلز و آجر درآوردند. چاره‌ای جز صبر نیست، اشک هم مرهم خوبی است. پس به احترام ارتفاع پست پلاسکو سکوت. سکــوت!

بنــــــا کردند طـــــــــوبا را به آب چشم‌های من
و شاید چیده شد سیبی که آدم اشک می‌ریزد
دیروز آخر خط پلاسکو بود. آخر خط خاطره‌ی بلندترین برج تهران در روزگاری نه‌ چندان دور. آخر خط بنایی که احداثش با اعتراض و هیاهو بود، همچنان که مرگش هم. از خود می‌پرسم پلاسکو را هم اعدام کردند؟ سکـــــوت!

چه رقصــی می‌کند بر گرد آتــــش کولی اسپند
برای قـــــامت شمعی که کم‌کم اشک می‌ریزد
به دست بــــــاد می‌بردند انـــــــــدام گل یخ را
شبی در رود اندوهی که شبنم اشک می‌ریزد
سکوت، سکوتی به بلندای آسمان تهران. سکـــوت!


*****


مرا اینگونه می‌بیند کسی در سایه‌ی خورشید
به شکل بید مجنـونی که هردم اشک می‌ریزد
این هفته اتفاقات عجیب دیگری نیز رخ داد: مثلاً پرواز پرنده‌ی بی‌سرنشینی که با هدف فیلم‌برداری‌ ــ و شاید جاسوسی ــ وارد حریم منطقه‌ی ممنوعه شده بود. پرنده‌ی کوچک با تیر‌اندازی ممتد پدافند خاتم الانبیا چند دقیقه‌ای فراری شد و رفت. اما بازار شایعات تا چند روز داغ داغ بود، مردم می‌پرسیدند این پرنده از کجا آمده و چه قصدی داشته است؟ مسئولان نیز گفتند: هیچ موردی برای نگرانی وجود ندارد. سکـــوت!
حالا که صحبت از پرنده‌ی کوچک شد، بهتر است یک خبر هم از توییتر بنویسم. وال استریت نوشته‌: گوگل توافق کرده است که «فابریک» یکی از واحدهای توییتر را بخرد. با مدد از فابریک توسعه‌دهندگان قادرند اپلیکیشن‌های تلفن‌همراه بسازند. سکـــوت!


نه تنهـــا مــرد بــــارانی برای بــــاغ می‌گــرید
اگر بــاران بیاید چتــــــر من هم اشک می‌ریزد
مراسم شب‌هفت آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی نیز یکشنبه در حرم مطهر امام خمینی با شکوه هرچه تمامتر برگزار شد. خداحافظ یار امام، رفیق رهبر، پشتوانه‌ی ملت! خداحافظ‌. سکـــوت!

و خداحافظ رئیس‌جمهور اوباما. امیدوارم برای باران سیل‌آسای انتقادات چتر خوبی همراه داشته باشید. غصه نخورید، رئیس‌جمهور اوباما! تا بوده همین بوده، دنیا نامهربان است.
 امروز که تنور انتقاد داغ است، حرف‌های ناخوشایند زیادی را می‌شنوید، اما نگران نباشید این تنور به زودی خاکستر می‌شود، در حالیکه افتخار اولین رئیس‌جمهور سیاهپوست ایالات متحده تا ابد برای شما باقی خواهد ماند. موفق باشید.
...رئیس‌جمهور دونالد ترامپ به تحلیف فکر می‌کند و شاید هم تحریم. من اما فقط به ارتفاع ساختمان فکر می‌کنم و مراسم ترحیم...



 شعر از سیده‌ فاطمه صانعی
 
 سرافراز باشید و پایدار
                                                                                                   M.T🙁😉


















M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com