This blog is about books, eBooks , my memories .

Thursday, December 20, 2012

10 Love Poems



پارمیس جان


سلام، امروز آخرین روز پائیز است و امشب شب یلدا است. پس به احترام همه ی ایرانیان در سراسر جهان و به احترام کوروش بزرگ و همه ی نیکانمان و البته حافظ عزیز این نامه را به زبان خودم  زبان قشنگ فارسی می نویسم

همان طور که می دانی امشب طولانی ترین شب سال است و شبی است که ما ایرانیان آن را جشن می گیریم . در این شب بیشتر مردم به خانه ی بزرگترین فرد فامیل می روند و البته بعضی هم مثل ما در خانه می مانند و با اعضای خانواده شادی می کنند.بسیاری از مردم در این شب تا پاسی از شب بیدار می مانند و تمام شب را به گفتن حکایت ها ی شیرین و جالب ، رد و بدل کردن پیامک ها ی با مزه ، خواندن اشعار و تعریف کردن جوک و.. می گذرانندو سعی می کنند تا جایی که می شود خوش بگذرانند
در دوران مدرسه همیشه روز بعد از شب یلدا عده ای از بچه ها بیمار می شدند، چون در این شب تا جایی که می توانیم میوه و آجیل می خوریم ._ هر چند پر خوری کار خوبی نیست ، اما یک شب است دیگر- خوراکی های شب چله  میوه و آجیل است . میوه ی مخصوص این شب هندوانه و انار است .به شرط آنکه هندوانه گیرتان بیاید- البته معمولاً همه جا پیدا می شود اما با قیمت شب یلدا یعنی گزاف- ما معمولاً در این شب میوه هایی مثل پرتقال ، نارنگی ، سیب و گاهی خرمالو+ انار و همچنین آجیل مخصوص این شب را می خوریم. این آجیل هم حکایت جالبی دارد که الان فرصت تعریف کردنش را ندارم، اگر خدا خواست سال دیگر برایت تعریف می کنم.در پایان هم تفألی به دیوان خواجه شیراز می زنیم و خوب جناب حافظ هم کم لطفی نمی کند و همیشه یک فال خوب برایمان می آورد تا تمام زمستان ما با گفته های امید بخشش گرم و پر از شادی و خوشی گردد. از این رو تصمیم گرفتم که یک غزل قشنگش رادر اینجا برایت بیاورم +یک شعر قشنگ هم از کتاب 10 شعر عاشقانه


چرا دلم گرفته بود، زیاد مهم نیست اما می گویم، راستش چند روز قبل خبری در روزنامه خواندم که حالم را کاملاً گرفت، خبر درباره محدودیت خروج زنان از ایران بود .اول خیلی ناراحت شدم فکر می کردم که این قانون خیلی ناعادلانه است.در گذشته فکر می کردم هر چه زمان بگذرد قوانین بهتری برای زنان وضع می گردد، اما گویا بر عکس است ، هر سال قوانین جدیدتری برای محدودیت زنان وضع می گردد ، احساس می کنم که حتی خدا هم از اینکه ما اینهمه مورد کم لطفی قرار می گیریم دلش می گیرد، این موضوعی بود که من در موردش ناراحت بودم ، چرا عده ای از مردها فکر می کنند که حق دارند که برای ما تصمیم بگیرند و ما واقعاً در چه سنی می توانیم برای خودمان تصمیم بگیریم وصلاح خودمان را تشخیص دهیم این موضوعی بود که من در سکوت به آن می اندیشیدم
من به این نتیجه رسیدم که در جامعه ی ما ، تکلیف مان به طور کاملاً شفافی مشخص نشده است.از طرفی می گویند که دختران خیلی زود بالغ و عاقل می شوند-وقتی قرار است ازدواج کنی ، هر چه زودتر ازدواج کنی بهتر است، چون شما به سن بلوغ رسیده اید و درک تان کامل است- در این موارد ما کاملاً عاقل و بالغ هستیم.
از طرف دیگر در بقیه موارد مشخص نیست ما در چه سنی عاقل می شویم ، شاید هیچ وقت. در این موارد این بزرگتر ها و قیم های ما هستند که برای ما تصمیم می گیرند مثلاً پدر ، شوهر، پدر بزرگ و....البته این بزرگتر ها حتماً باید مرد هم باشند ، آنها برای ما تصمیم می گیرند چون در هر حال خودمان که نمی توانیم خوب و بد را از هم تشخیص دهیم ، پس آنها به ما کمک می کنند تا خدای نکرده گمراه نشویم و کسی هم ما را اغفال نکند. به هر حال ما به کسی نیاز داریم تا حق ما را بگیرد و از آن جایی که احتمالاً همه ی مرد ها « زامبی» هستند( با عرض پوزش از آقایان محترم) بنابراین همدیگر را بهتر می شناسند، از این رو باید یکی از آن ها ، یکی دیگر را برای ما بر گزیند تا خدای نکرده ما بدبخت نشویم .البته من با اینکه والدین در انتخاب همسر فرزندشان نظرشان را بگویند مشکلی ندارم کاملاً هم خوب است ولی این که یک نفر حق انتخاب نداشته باشد این یک مسأله دیگر است.

دارم کم کم به این نتیجه می رسم که حرف معلممان که می گفت: «زن ها نصف حساب می شوند » درست است .من آن موقع کاملاً مخالف این حرف بودم ، اما در جامعه می بینم که حق با ایشان است.
پارمیس عزیزم ! اما تو نگران نباش . در اینجا و در همه جا ی دنیا مردانی هستند که همیشه ازحقوق زنان دفاع کرده اند و همواره حامی و پشتیبان آنها بوده اند. آنها می دانند که نیمی از یک جامعه را زنان تشکیل می دهند و اگر زنان راضی و خوشحال باشند ، هم نسل بعدی نسل خوب وشاداب تری است و هم موجب رشد و تعالی جامعه می شود

به هر حال عزیزم در این دنیای مردانه چه بسیار زنانی هستند که شجاعانه و با شکیبایی و به تنهایی زندگی خود و فرزندانشان را اداره می کنند، درست مثل مادر عزیزم، گر چه من و مادرم نگرش متفاوتی به زندگی داریم اما من همواره او را می ستایم ، چرا که در دنیایی که بزرگ کردن یک بچه آنهم با داشتن پدر کار چندان آسانی نیست.مادرم  وقتی که من در نوجوانی پدرم را از دست دادم ، هشت بچه را به تنهایی و بدون کمک هیچ کس بزرگ کرد و تمام تلاشش را صرف این کرد که ما انسانهای خوبی باشیم .من به مادرم و همه ی زنانی که در سراسر جهان به تنهایی کودکانشان را بزرگ می کنند و آنها را به ثمر می رسانند ، افتخار می کنم و برای آنها در این روز خوب صلح ، شادی ، آرامش ، سلامتی ، امنیت ، ثروت و هر آنچه که واقعاً آرزویش را دارند، از خدا می خواهم و البته برای همه مردان هم همین طور.زیرا که زن و مرد با هم دنیا را می سازند، امیدوارم روزیی در دنیای متعادلتری زندگی نماییم.

دیگر اینکه امیدوارم هیچ وقت گذارت به هیچ اداره ای الخصوص -دولتی- نیفتد و اگر از اقبال بد آنجا رفتی ، امیدوارم مثل من در هنگام خروج نگویی ازشون متنفرم، بلکه خوش شانس باشی و بتوانی بگویی عاشقشونم

خوب،عزیزم نامه خیلی طولانی شد به همین دلیل است که من فارسی نمی نویسم ،چون وقتی که شروع به نوشتن می کنم ، همین طور جمله برای نوشتن پیدا می شود، بهتر آن است که انگلیسی بنویسم درست است که کلی اشتباه دارم اما در عوض کوتاه است و تو خسته نمی شوی.

                

          تا هفته بعد خدا نگهدار                                                                                                                        

                               M.T                                                                                                                           



0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com