This blog is about books, eBooks , my memories .

Saturday, May 24, 2014

چگونه با تداعی خاطرات گذشته به واکنشهای مورد علاقه ی خود برسیم ؟



__________________________________
آلبوم خانوادگی را که با هم ورق می زنیم خاطرات خوش گذشته دوباره جان می گیرند ، لبخند می زنیم ، به هیجان می آییم و گاهی می خندیم . بوی مداد شمعی و ماژیک، خاطرات خوش زنگ نقاشی را در ما زنده می کند و سوار قطار کودکی از میان آسمان آبی ، پاره های ابر ، خورشید خانم خندان ، کوههای قهوه ای ، خانه های شیروانی کج و کوله ، درختها و گل های رنگارنگ و یک خانواده ی بیرنگ آرام می گذریم  و دست تکان می دهیم . شنیدن یک آهنگ قدیمی حال و هوایمان را عوض می کند ، دوباره نوجوان می شویم ، ساعتها جلوی آیینه می ایستیم و دلواپس قرار مدل موهایمان را صد بار عوض می کنیم


Pixabay​
راستی هیچ وقت درباره ی تأثیر خاطرات گذشته بر حال و هوای خودتان و دیگران اندیشیده اید؟ به چهره ی دوستتان هنگامی که روزهای خوبش را برای شما بازگو می کند دقت کرده اید؟ برق چشمانش  ، حرکات دستان و رقص انگشتانش، صدای هیجان انگیز و .. می دانستید که می توانید از خاطرات گذشته ی دیگران برای رسیدن به واکنش های مورد علاقه تان استفاده کنید ؟
 امروز می خواهیم درباره ی  روش " تکیه گاهی " یکی از قدرتمند ترین روش های رسیدن به خواسته هایمان استفاده کنیم ، روشی که فیلم سازان ، نویسندگان ، فروشندگان ، سخنرانان ، هنرمندان و به خصوص بنگاههای تبلیغاتی و بازرگانی از آن بهره ی زیادی می بردند


​pixabay

یادآوری خاطرات  معمولاٌ کاملاً خود به خودی و ناخودگاه اتفاق می افتد. با دیدن یک تصویرمثلاً یک جعبه مداد رنگی ، شنیدن یک صدا ( یک آهنگ قدیمی) ، لمس کردن یک شیء ( یک یادگاری ) به یاد گذشته ها می افتیم  و همان احساس و هیجان قبل در ما زنده می شود. در واقع پلی بین رفتار و احساس ، اکنون و گذشته ایجاد می شود. بنابراین اگر ما بتوانیم مشابه همین پیوند را بین احساس مخاطب و رفتار خودمان ایجاد کنیم ، می توانیم تأثیر خوبی بر او بگذاریم و مورد پذیرشش قرار بگیریم


​pixabay
فرض کنید ما نماینده ی فروش وسایل بازی گلف هستیم و می خواهیم چوب های گلفمان را به "جرج داونز" بفروشیم. قبل از این که از فروش حرفی بزنیم ، کمی با جرج صحبت می کنیم و از او می خواهیم یکی از خاطرات جالبش را برایمان تعریف کند، حواسمان کاملاً متوجه جرج است
جرج :" .......... سپس با یک ضربه ی محکم توپ را به سوی هدف زدم ."  چشمانش برق می زنند، سریع نفس می کشد و هیجان درصدایش موج می زند ، درست در لحظه ی اوج هیجانش ، کمی به جلو متمایل می شویم ، بازویش را گرفته و به او می گوییم : " عالیه ، حتماً اون لحظه احساس خیلی خوبی داشتی ؟" و روی کلمه ی خوب تأکید می کنیم . با این شیوه ما  احساس خوب جرج را به رفتار خودمان پیوند می زنیم . در واقع ما یک خاطره ی جدید در ذهن جرج ثبت کرده ایم و می دانید که خاطرات چقدر قدرتمند هستند ، هر لحظه که بخواهیم می توانیم این خاطرات را از نو زنده کنیم ، چگونه ؟

به جرج می گوییم : " جرج با توجه به حرفهایی که در مورد آن بازی گلف به من گفتی  و نیازی که هم اکنون داری ( حالا به سمت جرج متمایل می شویم و بازویش را می گیریم ) فکر می کنم باطومهای ما را بپسندی ، چوب های گلف ما به همان خوبی است که تو می خواهی ، سرمایه گذاری خوبی است ، نظرت چیه ؟"


pixabay


خب ، حالا یکبار دیگر برنامه ی استفاده از خاطرات شخصی را با هم مرور می کنیم

صبر می کنیم تا مخاطب احساساتش را برای ما بیان کند ، اگر این اتفاق نیفتاد خودمان سوال می پرسیم

"نظرت درباره ی .... چیه ؟" " از چی .... خوشت می آید؟" " آخرین باری که .... احساس کردی را به خاطر داری ؟"
وقتی  احساسات خوب گذشته زنده شد

پاسخی بین احساس خوب مخاطب و رفتار خودمان ایجاد کنیم
این پاسخ می تواند

ارتباط کلامی  ( چه داستان جالبی !
حسی باشد( لمس بازوی مخاطب
تولید صدا ( ضرب گرفتن با انگشتان
دیداری ( ایجاد حالتی در چهره

در زمان مناسب بین رفتار خود و واکنش مخاطب ارتباط برقرار می کنیم:"بگذار داستان جالبی  برایت بگویم ".از واژه ی جالب که در مرحله ی دو ساخته بودیم ، برای برقراری ارتباط بین خودمان و مخاطب استفاده کردیم

این روش، ابزار قدرتمندی است پس از آن سوء استفاده نکنیم


pixabay​
چرا ثبت خاطره های خوشایند مهم است؟

با آگاهی از این روش متوجه می شویم که باید بیشتر متوجه احساسات دیگران و رفتارهای خودمان باشیم . چون وقتی احساسات شخصی تحریک می شود ، هر چه بگویم و هر کاری انجام دهیم ، با آن احساس ارتباط پیدا می کند ، در واقع شخص نسبت به آن حرف یا رفتار شرطی می شود وهر آینه در آینده آن رفتار را تکرار کنیم ، احساسات او از نو زنده می شوند و این یکی از دلایل فاصله گرفتن و سرد شدن زوج ها  نسبت به یکدیگر است

ما معمولاً عادت داریم ، هنگامی که شخصی احساساتش تحریک شده و ناراحت و غمگین است ، او را لمس کنیم و دلداری دهیم ، این رفتار می تواند هم تأثیر مثبت داشته باشد و هم تأثیر منفی

اگر قبلاً هنگامی که شخص حس خوبی داشته ، او را لمس کرده باشیم ، یک خاطره ی خوب در ذهنش ساخته ایم : یک تکیه گاه ذهنی مثبت ، بنابراین در شرایط اندوه  ، استرس و اضطراب ، نوازش ما حس خوب امنیت ، آرامش و همدلی را به او القا می کند . برعکس اگر فقط در شرایط اندوه او را نوازش کنیم ، یک خاطره ی ناخوشایند برایش ساخته ایم ، خاطره ای که هر بار با نوازشش تکرار می شود  و او بی هیچ دلیل خاصی از ما می رنجد ، چون برایش یک انگاره ی منفی ایجاد کرده ایم

پس بیاید سعی کنیم پیوندهای خوشایند و خاطرات مطبوع و دلپذیر در ذهن دیگران بسازیم  و از خاطره سازی به عنوان یک روش قدرتمند برای نیل به خواسته هایمان بهره ببریم


______________________


 
یک بازیگر تئاتر تازه کار برای این که چشمان خود را اشکبار کند، ابتدا به اتفاقات غم انگیز فکر می کند ، به یاد حوادث ناخوشایند زندگی خود می افتد ، داستان آن ماجرای غم انگیز را در ضمیر خویش جان می بخشد و بعد دست دعا بلند می کند تا شاید اشکی در چشمانش حلقه بزند. من نیز سابقاً همه این اشتباهات را مرتکب می شدم و هرگز نمی فهمیدم که چرا گهگاه ، اتفاقی برایم می افتاد. اما باید اقرار کنم که بروز حادثه مورد نظر کاملاً گهگاهی بود، لزوماً همیشه به خواسته خود نمی رسیدم  و اغلب برای اینکه در این زمینه موفقیتی کسب کنم باید مدتها وقت صرف می کردم . بعد از چند سال من به فراست دریافتم که موفق شدن من تصویر کردن یک شیء یا چیزی بود که صرفاً به طورغیرمستقیم با حادثه ی غم انگیز ارتباط داشت: یک کراوات خال دار، برگ پیچکی روی دیوار ، بو یا صدای سرخ شدن گوشت ، یک لکه چربی روی مبل ، چیزهایی  از این قبیل که ظاهراً با موضوع مورد نظر من هیچ ارتباطی نداشتند
                                                             یوتا هاگن ، استاد تئاتر

معجزه ی ارتباط و ان. ال.پی : جری ریچاردسون
                                                                                               M.T
                                                                



M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com