This blog is about books, eBooks , my memories .

Tuesday, October 28, 2014

The Champion



سلام، صبحتون بخیر

پرتاب سنگ ، قطار ، ایستگاه راه آهن ، وقتی این واژه ها رو می شنویم ، ناخودآگاه یاد حوادث ناخوشایند گذشته می افتیم ، بچه های ایستگاه راه آهن که به قطار سنگ می زدند
و یا یاد حوادث خوشایند ، مثل دهقان فداکاری که هنگام ریزش سنگها با مشعل به قطار علامت داد و جان مسافران را نجات داد
و من یاد رمان محبوب دوران کودکیم : بچه های راه آهن

اما پرتاب یک سنگ به انگلیسی به هیچ کدوم از اینهایی که گفتم ربطی نداره ، یعنی خیلی نزدیک


_______________________________________________
تمرین دیروز


دوشیزه جونز به شاگردانش کمک می کرد تا از کارشان لذت ببرند
Miss.Jones helps her pupils to enjoy their work.
یک روز او از آنها خواست مقداری هویج در بازار بخرند
One day she asked them to buy her some carrots in the market.
دانش آموزان خیلی سریع کار کردند
The pupils worked very fast.
یک پسر فکر می کرد او سؤال دوشیزه جونز را درست نشنیده است
One boy thought he had not heard Miss.Jones's questions correctly.
او (پسر) فکر می کرد او ( خانم ) گفته بود کلم به جای هویج
He thought she had said 'cabbages' instead of 'carrots'.
دلیل اینکه او نتوانسته بود به جواب برسد او تلاش کرده بود آن را با کلم حل کند
The reason why he had not been able to get the answer was that he had been trying to work it out in 'cabbage'.
__________________________________________
The champion

A man who was bored with living in London and desired to move to the country was looking for a house from which he could get to his office in the city easily every day. One day he saw an advertisement for a suitable house in Hampshire which was claimed to be within a stone's throw of a railway station from which there were frequent trains to London.

He telephoned the house agency and arranged to go down by train the next day and have a look at the house.

The house agent met him at the station and they drove to the house, which was at least a kilometer from the station.

The man who had come to see the house turned to the house agent when they reached it and objected . 'I should be very interested to meet the man who threw that stone you mentioned in your advertisement!'


پهلوان

یک مردی که از زندگی در لندن خسته بود و آرزو داشت به روستا جابجا بشود دنبال خانه ای می گشت که بتواند هر روز به آسانی به دفترش در شهر برسد. یک روز یک آگهی برای خانه ی مناسبی در همشایر در روزنامه دید که ادعا شده بود به اندازه ی پرتاب یک سنگه از ایستگاه راه آهنی است که تند تند به لندن قطار دارد

او به آژانس مسکن تلفن زد و قرار شد فردا با قطار آنجا برود و نگاهی به خانه بیاندازد

مشاور املاک او را در ایستگاه راه آهن ملاقات کرد و آنها رانندگی کردند به سمت آن خانه که حداقل یک کیلومتر تا ایستگاه فاصله داشت

مردی که برای دیدن خانه آمده بود ، وقتی که به محل رسیدند رو کرد به مشاور املاک و معترضانه گفت :« من خیلی علاقه مندم که مرد پرتاب کننده ی سنگی را که شما در آگهیتون ذکر کردید را ببینم.
»

_________________________________

تمرین


مرد این داستان می خواست در روستا زندگی کند ، اما در لندن کار کند
او می خواست نزدیک یک ایستگاه زندگی کند
او یک آگهی دید برای خانه ای که نزدیک ایستگاه بود
او یک آگهی دید برای خانه ای که نزدیک دفترش بود
او از لندن به همشایر با مشاور املاک رفت
خانه واقعاً تنها به اندازه ی پرتاب یک سنگ از ایستگاه بود

______________________________

اسم
a stone's throw= very short distance خیلی نزدیک
desire میل ، مراد، آرزو ، خواهش ، مقصود، کام
advertisement آگهی ، اعلان ، خبر ، آگاهی
advertising آگهی ، اعلان
claim ادعا، دعوی ، مطالبه ، مدعی
claimant مدعی ، مطالبه کننده
frequence بسامد ، تکرار ، فرکانس، تناوب
frequency بسامد ، تکرار، تناوب ، فرکانس
agency نمایندگی ، پیشکاری ، دفتر نمایندگی ، وکالت، خبرگزاری
agent پیشکار، نماینده ، مأمور، وکیل ، عامل
agents عوامل
mention یادآوری ، تذکر، اشاره ، ذکر

____________________________________
فعل
to desire آرزو کردن ، تمایل داشتن ، خواستن
to advertise ، انتشار دادن ،آگهی کردن
to claim ادعا کردن
to frequent رفت و آمد کردن زیاد در ، تکرار کردن
to arrange منظم کردن ، ترتیب دادن ، آراستن ، قرار گذاشتن
to mention نام بردن ، ذکر کردن ، اشاره کردن
to mention نام بردن ، ذکر کردن ، اشاره کردن
to object اعتراض کردن ، مخالفت کردن

_______________________________________
صفت
claiming مدعی
claiming fine for a bloodshed خون خواه
frequent تکرار شونده ، زود زود، مکرر، بسیار رخ دهنده
 arranged مرتب ، منظم ، سربه راه
mentioned مذکور ، ذکر شده ، نام برده

_____________________________
Don't mention it این حرفها چیست؟


می توانید سنگی را پرتاب کنید که تا یک کیلومتر برود ؟
A day was filled with laughs
M.T
 





M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com