This blog is about books, eBooks , my memories .

Wednesday, April 29, 2015

بوسه ای بر دستان زیبای کارگر




سلام، روز کارگر مبارک

« هرگاه کسی کاری را درست انجام می دهد، دست بزنید؛ با این عمل دو نفر را شاد خواهید کرد.                                                                       سمیول گلدوین»


تولد حضرت علی (ع) و روز پدر هم مبارک


«وقتی پسری چهارده ساله بودم، پدرم چنان کم سواد بود که به سختی می توانستم وجودش را تحمل کنم، ولی وقتی بیست و یک ساله شدم ، از این که پیرمرد در طی این هفت سال چقدر آموخته حیرت زده شدم.
                                                                                      مارک تواین »


بچه ها ، مخصوصاً نوجوانان، همواره گله مندند که پدر و مادرشان درکشان نمی کنند، آنها ( = ما) اغلب فراموش می کنند، هرچه دارند از والدینشان دارند، تا این خودشان پدر و مادر می شوند ، و تازه، آن وقت است که واقعاً ارزش پدر و مادرشان را درک می کنند.
_______________________________________


5th June Dear Daddy-Long-Legs,

Your secretary man has just written to me saying that Mr. Smith prefers that I should not accept Mrs. McBride's invitation, but should return to Lock Willow the same as last summer.

Why, why, WHY, Daddy?
You don't understand about it. Mrs. McBride does want me, really and truly. I'm not the least bit of trouble in the house. I'm a help. They don't take up many servants, and Sallie and I can do lots of useful things. It's a fine chance for me to learn housekeeping. Every woman ought to understand it, and I only know asylum-keeping.

There aren't any girls our age at the camp, and Mrs. McBride wants me for a companion for Sallie. We are planning to do a lot of reading together. We are going to read all of the books for next year's English and sociology. The Professor said it would be a great help if we would get our reading finished in the summer; and it's so much easier to remember it if we read together and talk it over.

Just to live in the same house with Sallie's mother is an education. She's the most interesting, entertaining, companionable, charming woman in the world; she knows everything. Think how many summers I've spent with Mrs. Lippett and how I'll appreciate the contrast. You needn't be afraid that I'll be crowding them, for their house is made of rubber. When they have a lot of company, they just sprinkle tents about in the woods and turn the boys outside. It's going to be such a nice, healthy summer exercising out of doors every minute. Jimmie McBride is going to teach me how to ride horseback and paddle a canoe, and how to shoot and--oh, lots of things I ought to know. It's the kind of nice, jolly, carefree time that I've never had; and I think every girl deserves it once in her life. Of course I'll do exactly as you say, but please, PLEASE let me go, Daddy. I've never wanted anything so much.

This isn't Jerusha Abbott, the future great author, writing to you. It's just Judy--a girl.
اسم

sociology جامعه شناسی، انسان شناسی
companion  همنشین، مصاحب، معاشر

صفت
jolly بانشاط ، خوشحال
companionable خوش برخورد، شایسته ی رفاقت

قید
horseback  سوار بر اسب
jolly خیلی

فعل
to appreciate  قدردانی کردن، تقدیر کردن از، قدر چیزی را دانستن
to deserve  سزاوار بودن، شایستگی داشتن



پنجم ژوئن
بابا لنگ دراز عزیز

حالا نامه ای از منشی شما دریافت کردم که نوشته آقای "اسمیت" دوست ندارند که من دعوت خانم مک براید را قبول کنم و ترجیح می دهند که مانند سال گذشته به لاک ویلو بروم
.
بابا، چرا؟ چرا؟ چرا؟

شاید شما فکر می کنید که من مزاحم آنها خواهم بود، اما اینطور نیست، به راستی خانم مک براید دوست دارد که من با آنها باشم. من به آنها کمک می کنم، آنها به اندازه ی کافی پیشخدمت ندارند، من و سالی به آنها خیلی کمک خواهیم کرد. این فرصت خوبی است که من خانه داری را از آنها یاد بگیریم، آخر هر زنی باید خانه داری را بیاموزد. آنچه تا حالا به من یاد داده اند نگهداری از گداخانه است، نه نگهداری از خانه

در اردو دختری به سن و سال من نیست. خانم مک براید مایل است که من با سالی باشم . من و سالی قرار گذاشته ایم که ساعات زیادی با هم مطالعه کنیم. استاد به ما تدکر داده است که مطالعه ی چند کتاب برای سال های آینده ی ما بسیار ضروری است، اگر دو نفری بخوانیم ، خیلی برایمان به مراتب قابل فهم تر خواهد بود

از طرفی، با مادر سالی در یک خانه زندگی کردن نتیجه اش این خواهد بود که آموزش و تعلیم و تربیت خواهم دید. مادر سالی یکی از خوش اخلاق ترین، خوشگل ترین و با محبت ترین زنهایی است که من تاکنون دیده ام، از هر کاری سر در می آورد. به یاد بیاورید من چند سال با خانم لیپت زندگی کردم.
فکر نکنید اگر به خانه ی آنها بروم خانه شان کوچک و تنگ می شود . خانه آنها مثل لاستیک کش می آید. به محض اینکه برایشان مهمان برسد چند چادر دیگر برپا می کنند. پسرها را به چادر های دیگر می فرستند  و خیلی جا دارند.
در چنین جایی هوای عالی است و برای ورزش و سلامتی مفید است. جیمی مک براید قول داده است که به من اسب سواری، تیراندازی و پارو زندن یاد بدهد. این کارهایی است که هر کسی باید بداند، این یک نوع زندگی راحت و بی قید است که من تاکنون نداشته ام، حداقل هر دختری باید یکبار این طور زندگی ها را تمرین کند

البته هر چه شما بفرمایید من اطاعت می کنم، اما اگر امکان دارد ترا به خدا اجازه بدهید که بروم. من تاکنون اینقدر آرزوی چیزی را نداشته ام ، آن کسی که این تقاضا را دارد جروشا آبوت نویسنده ی آینده نیست، بلکه فقط جودی است یک دختر


_______________________________________





M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com