This blog is about books, eBooks , my memories .

Saturday, June 27, 2015

کشف آتش




صبح بخیر دوستان

« یک روز وقتی ما صاحب بادها، موج ها و جزر و مد و نیروی جاذبه شویم، انرژی های عشق را برای خدا مهار خواهیم کرد آن وقت انسان برای دومین بار در تاریخ جهان، آتش را کشف خواهد کرد.
                                                                       تایلهارد د شاردین »


______________________________
_________



In any case, I packed my trunk fast and camp up here. I thought I'd better see my bridges in flames behind me before I finished writing to you. They are entirely reduced to ashes now. Here I am at Cliff Top ( the name of Mrs. Paterson's cottage) with my trunk unpacked and Florence ( the little one) already struggling with first declension nouns. And it bids fair to be a struggle! She is a most uncommonly spoiled child; I shall have to teach her first how to study--she has never in her life concentrated on anything more difficult than ice-cream soda water.

We use a quiet corner of the cliffs for a schoolroom-- Mrs. Paterson wishes me to keep them out of doors-- and I will say that I find it difficult to concentrate with the blue sea before me and ships a-sailing by! And when I think I might be on one, sailing off to foreign lands-- but I WON'T let myself think of anything but Latin Grammar.

The prepositions a or ab, absque, coram, cum, de e or ex, prae, pro, sine, tenus, in ,subter, sub and super govern the ablative.

So you see, Daddy, I am already plunged into work with my eyes persistently set against temptation. Don't be cross with me, please, and don't think that I do no appreciate your kindness, for I do--always-- always.

The only way I can ever repay you is by turning out a Very Useful Citizen (Are women citizens? I don't suppose they are. ) Anyway, a Very Useful Person. And when you look at me you can say, ' I gave that Very Useful Person to the world.'

That sounds well, doesn't it, Daddy? But I don't with to mislead you. The feeling often comes over me that I am not at all remarkable; it is fun to plan a career, but in all probability I shan't turn out a bit different from any other ordinary person. I may end by marrying an undertaker and being an inspiration to him in his work.

Yours ever, Judy



اسم
declension  صرف کلمات، عدم قبول چیزی به طور مؤدبانهablative مفعول به
preposition حرف اضافه
temptation اغوا، وسوسه، آزمایش، فریب
probability  احتمال
undertaker   مقاطعه کار کفن و دفن ، متعهد، پاسخگو

صفت
spoiled لوس

فعل
bid ،فرمودن، امر کردن، پیشنهاد کردن
concentrate متمرکز کردن، تمرکز دادنgovern  حکمرانی کردن، حاکم بودن، تابع خود کردنrepay  پس دادن، برگرداندن
mislead  گمراه کردن، به اشتباه انداختن

کوتاه این که من به سرعت لباسهایم را بسته بندی کرده حرکت کردم. صلاحم را در این دیدم که وقتی این نامه را تمام کنم که اینجا باشم و دیگر آب از آسیاب افتاده و تغییر عقیده بی فایده باشد

حالا من "کلیف تاپ" هستم ( این نام ویلای خانم پاترسون است) چمدان هایم را باز کرده ام و فلورانس ( دختر کوچولو) دارد با ضمایر سرو و کله می زند. بچه ی خیلی لوسی هست، اول باید نحوه ی درس خواندن را به او بیاموزم. فکر نکنم توی عمرش جز بستی و سودا درباره ی چیز دیگری فکر کرده باشد

ما بالای تپه گوشه ی دنجی را به درس خواندن اختصاص داده ایم. خانم پاترسون دوست دارد بچه هایش در فضای آزاد درس بخوانند

راستش این است که هوا دیوانه می کند، دریا آبی است، کشتی ها در حال عبورند ، حتی برای من هم مشکل است که حواسم را به کارم مشغول کنم

فکر می کنم اگر من توی یکی از این کشتی ها بودم و به سرزمین های دور سفر می کردم... اما نباید این طور خیالات را به خودم راه بدهم. باید حواسم جمع آموزش دستور زبان لاتین باشد

باباجان می بینید که چطور جدی مشغول کار شده ام. دریچه همه ی وسوسه ها و هوس ها را روی خودم بسته ام. خواهش می کنم عصبانی نشوید و فکر نکنید که محبت های شما را فراموش کرده ام. من همیشه -همیشه - محبت های شما را به یاد دارم

تنها پاسخی که می توانم به محبت های شما بدهم این است که برای جامعه فرد مفیدی باشم ( نمی دانم زنها هم می توانند برای جامعه ی خودشان افراد مفیدی باشند یا نه؟ فکر نکنم

به هر حال ، هر وقت شما مرا ببینید. آن وقت می توانید بگویید

 این است آن انسان مفیدی که من به جامعه تحویل دادم

جمله ی خیلی قشنگی است بابا، مگر نه؟ اما نمی خواهم حقیقت را در نظر شما واژگون کنم

اغلب حس می کنم که آدم بخصوصی نیستم. البته خیلی خوب است که آدم بتواند راهی برای زندگی خودش انتخاب کند. اما هر چه باشد من هیچ تفاوتی با یک فرد عادی ندارم. دست آخر هم ممکن است من با یک پیمانکار ازدواج کنم و در کارش به او نظر و عقیده بدهم

دوستدار همیشگی شما

جودی


______________________________
_________



M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com